شهید رجب بیگی از دانشجویان پیرو خط امام که به دست منافقین به شهادت رسید ،مینویسد:
خدایا ! تومیدانی که چه میکشیم ،پنداری که چون شمع میسوزیم وذوب میشویم وآب میشویم. مااز مردن نمیهراسیم،اما میترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند واگر نسوزیم هم که روشنایی میرود وجای خود را دوباره به شب میسپرد،چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم که شهید اینده شویم واز دیگر سو باید شهید شویم تااینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تافردا بماند وهم باید بمانی تا فردا شهیدنشود.
عجب دردی!
چه میشد امروز شهید میشدیم وفردا زنده میشدیم تادوباره شهید شویم.
اری،یاران همه به سوی مرگ رفتند،در حالی که نگران فردا بودند.
خدایا ،نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند!
نکند شیطان های کوچک با خون اینها،خان شوند!
نکندجان مایه ها برای بی مایه های دون سرمایه ی مقام شوند!
نکند زمین خونرنگ به تسخیر هواداراننیرنگ دراید!
نکند شهادت اینها پایگاه دنائت انها بشود!
نکند میوه درخت فداکاری اینان را صاحبان ریاکاری بچینند!
نکند ثمره ی جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد!
نکند خونین کفنان در غربت بمیرند تاخویش باوران غرب کام گیرند!
نکند که...! نه! نه! خدایا هرگز!
اینها که گفتم کفر است!
مگر میشود خون حسین (ع) پایمال شود؟!
مگر میشود دست عباس بر پیکر یزید بیاویزد؟!
مگر میشود علی اکبربمیرد؟!
نه، نه، هرگز!
جلسات هفتگی حزب،روزهای یکشنبه در دفتر حزب جمهوری اسلامی-واقع در خیابان سرچشمه-برگزار می شد.در آن یکشنبه نماز مغرب و اعشاء به امامت آیت الله بهشتی اقامه شد.ساعت هشت و نیم بعد از ظهر روز هفتم تیر بود که جلسه با حضور اعضای برجسته ی حزب،که برخی از وزیران و نمایندگان اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی نیز در میان آنها بودند،با تلاوت آیات قرآن مجید آغاز شد.موضوع بحث،تورم و مسائل مربوط به آن بود؛اما برخی خواستار طرح انتخابات ریاست جمهوری شدند که اولین دوره آن با انتخاب بنی صدر در واقع به عنوان یک اشتباه سیاسی در تاریخ انقلاب اسلامی مطرح بود.دکتر بهشتی پشت تریبون قرار گرفت و در برخشی از سخنان خود گفت:ـ
ـ((ما اجازه نمی دهیم که استعمارگران برای ما چهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.تلاش می کنیم که کسانی که متعهد به مکتب هستند انتخاب شوند.ما باید کاری کنیم که رئیس جمهور آینده ی ما مهره ی آمریکا نباشد))ـ
وقتی سخن به اینجا رسید ناگهان شهید بهشتی گفت: ((دوستان بوی بهشت می آید))-خاطرات حجه الاسلام فردوسی پورکه ناگهان صدای انفجار و ریختن آوار،فضای جلسه را به هم ریخت. موج انفجار آن چنان پر قدرت بود که شیشه های منازل اطراف شکسته شد.سقف بتونی سالن کنفرانس فروریخت و ده ها انسان مجاهد و مبارز در زیر آوار آن به شهادت رسیدند یا مجروح شدند.
شهید بهشتی
-آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
-.. یک چیز را من از شما می خواهم که خود هم به آن عمل می کنم. هیچ کس مرا در این دورهی نشیب و فراز انقلاب در سختتزین شرایط نتوانسته است با قیافهی افسرده ببیند، چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال «احدی الحسنیین» هستیم (شهادت یا پیروزی) دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید، چهرهها شاداب باشد، نشاط داشته باشید، آن وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی تواند بکنند…. چند روز قبل سفیر انگلستان آمده بود و می گفت خوب بفرمایید تا کی می خواهید این گروگانها را نگه دارید؟ گفتم تکلیف این ها را روشن کرده ایم چند بار میپرسید؟ تکلیف اینها با نمایندگان ملت و مردم در مجلس شوراست و آیا از این بهتر هم میشود؟ چرا؟ مگر به اینها بد میگذرد؟ این جا شما که جوان های ما را در زندان های آمریکا می کشتید این ها که این جا در هتل سفارت زندگی می کردند دیگر چه مرگتان است؟ …سفیر انگلستان گفت: ولی دولت آمریکا دیگر نمی تواند صبر کند. تا دو ماه دیگر.. به او گفته شد: این ها خودشان می توانند صبر کننند یا می توانند صبر نکنند. ولی ملت گفتند ما تصمیم را از خودمان می گیریم. آن ها تصمیم خودشان را دارند می گیرند. گفت: خیلی غیر واقع بینانه با مسائل سیاسی برخوورد می کنید. گفتیم: همین جورهاست ما آرمان طلبانه قرار است با مسائل برخورد کنیم، انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه سر تسلیم در برابر واقعیت ها… صحبت از تشکیل محاصره اقتصادی کرد، گفتم ما همان نان و پنیر خودمان که توی این مملکت به دست می آید بخوریم. خدا هم توی این دو ساله برکت داده است، مژده باد بر اام ، تا الان محصول گندم ایران نسبت به سال گذشته بسیار عالی تر شده. ان شاء الله سیاست ما بر این است که اگر قرار شد روزی همه مردم نان خالی نوش جان کنند ولی با آمریکا بجنگند، بجنگند… آخرین بار سفیر انگلیس اوقاتش تلخ شد و گفت: آمریکا دخالت نظامی خواهد کرد. گفتم: ما از خیلی وقت پیش برای دخالت نظامی آماده ایم. خلاف انتظار ما نیست ولی هر سرباز آمریکایی که به داخل مرزهای ایران بیاید یک جا برایش توی ایران هست آن هم گور زیر خاک
تقدیم به شهید حسین غلام اکبری
ما ماهواره نداریم، اینترنت پر سرعت و بدون فیلتر هم نداریم. اما آنقدر برای ندا و ترانه وسهراب و ... فیلم و کلیپ و عکس دیده ام که همهشان را میشناصدا و سیما که تازه همین چند روز پیش حرفهای امام را پخش کرد که «اگر اشخاصی بدون مجوز وزارت کشور اقدام به تجمع کنند، بر همه واجب است با آنها برخورد کنند.»
چرا صبر نکردی محسن رضایی و سایر آقایان با نامه نگاریهایشان آرامش را به کشور بازگردانند.
چرا صبر نکردی خداجویی اراذل را در روز عاشورا ببینی؟
چرا صبر نکردی علی مطهری پیام بدهد که مردم در روز 22 بهمن با هم برادرانه رفتار کنند؟ راستش را بگو. به هوای کیک و ساندیس رفته بودی؟ سکه؟ پول نقد؟ هر چه بوده نوش جانت. آنقدر حلال بوده که با آن یک قبر وسط قطعه 55 برای خودت دست و پا کردهای و همسایه دیوار به دیوار شهدا شدهای.
سم. تو را ولی هیچ کس نمیشناسد
بضاعت ما همین قدر است. همین چند مگابایت که امپریالیزم به ما روا داشته. امام گفت شهید نظر میکند به وجه الله. برای همین ما هم عافیت طلبانه شما را رها کردیم تا خلوتتان به هم نخورد.
ما عرضه نداریم عکس شماها را پیراهن عثمان کنبم و در راهپیمایی ها دست بگیریم. ما لیاقت نداریم بیاییم منزل مادرانتان و به آنها سرسلامتی بدهیم.